- جمعه ۲۴ شهریور ۹۶
- ۱۱:۴۸
چند روز پیش مجبور شدم جای دیگری را اجاره کنم. اثاث کشی داشتیم. یک کامیون و سه تا کارگر گرفتم. راننده و دو تا از کارگرها طلبه بودند. داخل آسانسور من و دو تا از طلبه ها بودیم. آب تعارف کردم. آب را گرفت و نشسته خورد. در دلم این همه تقید به احکام را تحسین کردم، آخه خودم چند لحظه قبل عجله داشتم در شب ایستاده آب خوردم.
رفتم پول بگیرم برای کارگرها دیدم دقیقا 180 هزار تومان توی کارت هام باقی مانده! ابتدا که به غیر طلبه ها زنگ زدم 240 هزار تومان هزینه خواستند ولی آنها 180 هزار تومن خواستند. پول کارگر ها را که دادم طلب حلالیت کردند که اگر چیزی خراب شد حلالمان کنید. آنها رفتند، نگاهی به جیبم انداختم دیدم فقط حدود هفت هزار تومان داخلش هست که با آن مقداری خوردنی خریدم برای شام.
رفتم مغازه چیزی بگیرم که شخصی دنبال تعمیرکار لوله می گشت. مغازه دار که خودش هم طلبه بود شخصی را معرفی کرد.
پرسید: تعمیر کار رو می شناسید؟
مغازه دار: نه. طلبه ای هست که چون شهریه ها کفاف زندگی طلبه ها رو نمیده این کارها رو انجام میده.
خوشحالم که در کنار طلاب زندگی می کنم. با طلبه ها معامله می کنم و با آنها نشست و برخواست دارم.
- ۱۹۳۸